jazireh eshgh
خدایا خسته ام از این روزهای رفته..... از این هیاهو و راههای نرفته..... ازاین سنگینی ایام مانده...... از این چشمهای با یادت رفته....... از این خسته از یاد رفته..... از این عشق که بر باد رفته همه.....منو و تنهایی تن تنها....منو ماندن در این صحرا.....در این صحرای خشک بی انتها. روزی مان را خدا می دهد ...همان که خالق زیبایی هاست...روزی من هم کسی بود...کسی بود که دیگر نیست...کسی که روزی من بود... حال روزی کسی دیگر است...مانند رودی که مسیرش عوض شد...همان رودی که روزی درختی عاشقش بود...عشق درخت به رود...مرگ درخت را موجب شد...درخت از تشنگی هلاک شد ...سهم او از آب رود سراب شد...دل آسمان زمین برایش کباب شد...دریغ از اینکه رود به او بنگرد...من همان درختم که روزی باتو بودم...ولی حال بی تو نابودم. نگاهت به سردی هوای روزهای زمستان ازدلسردی تو در آشیانه مان خبر از رفتن می دهد ای کسی که روزی سر فصل خاطرات من بودی اما چه سود که رفتی ومرا تنها گذاشتی...در شکستن برگها به زیرپا بیادتم من همان دلبر دلباخته سینه چاکتم...من همانم که عاشقت بودم روزی نمیدانی زمستان با دستهای تنهایم دارد چه سوزی...!!! عاشقانه صدایت میزنم به سمت خود........ اشیانه ساختم برای تو و خود......... تو را میپرستیدم ای قبلگاه من همچو بت........ بت من تو بودی رفتی روزی.......... نمیدانی نبودت دارد چه سوزی....... سوزش قلبم را بیشتر کرد........ مار عشق زهرش را کاری تر کرد. سقوط کردم و سوختم............هرچه در زندگی داشتم برای بدست اوردنت فروختم............دارایی من چیزی جز قلبم نبود...........همان را هم برای داشتنت فروختم...........سیاه شد روزگارم همی..........دلم را دادم برای ماندنت همی........افسوس که نیستی و ببینی..........که از عشقت چیزی نماند جز اسمی.
بیاد اون عزیزی........... که رفت و من گذاشت تو پیسی......... عزیزم یادت رفت............که تو برام خیلی عزیزی........میریزن اشکام مث برگ های پاییزی........میبوسن خاک پاک به این تمیز.........روزگار تنگه دلم...........به یاد عزیز رفته در زیرخط فقر دلم. در این شب پاییزی.......... با ریزش باران ریزی ............ که از چشمانم میبارد ای دوست..........بیاد تو و برای تو سرودن را دوست دارم........... که فقط این نکوست......... نکو باشد این سنگی بودن من...........با همه رنگی بودن تو یک رنگی من. سردی اشکهای من از سردی زمستان بدتر است........... این قصه عشق بی نام و یاد تو ابتر است............. سرانجام دلم شکست و بسی سوخت.............. اتش عشقت غمم را بر افروخت.........زنده باشی ای عشق پاینده باشی ای عشق. سایه عشق بر زندگی ام مانده.........هرکه رسیده با من شعر عشق خوانده.............. زندگی مرا از خویش رانده............هرکه دید مرا بی یار خوانده.......... کاش خدا مرا نمی افرید......... کاش مرا بی سرپناه نمی افرید.......... ساده بودم و خسته دل......... درش را بروی همه بسته دل. ای روزگار لعنتی خیلی دلم ازت پره......... این روزهای شوم من از شب سیاهم بدتره........... بیادتو برای تو همیشه میشم فدای تو...........عاشق اون نگاه تو............. اون چشای سیاه تو ........این روزگار وفا نکرد......... در حق من جفا نکرد.......... کاش مرگ به من وفا کند............ به این دلم جفاکند. من و شب و تنهایی.......من و غم ورهایی.........من و ساز جدایی..........ای عشقم فقط بگو کجایی.........بگوکجایی که دلم سوی تو پرمیکشد........... این جام زهر را سر میکشد........... این غم دوری اخر مرا میکشد........... من اشفته حال دربدر را مکن از خود بیخبر. در سایه زندگی ات روزی بودم.......فقط یادم هست روزی بودم ...........بودم مانند ماهی دراب ........مانند بودن حبابی در دل ماه.......سرد و خسته سکوتم ..........شکستم ولی اخ نگفتم........سوختم ولی دم نزدم.........عشقم تو بودی و بودی و بودی. میروم میدانم خستگی دارد تنم........ میروم میدانم از درد مینالد تنم.......... ان خسته عاشق........... ان شکسته عاشق........ ان محو شده فراموش........ ان سکوت پراشک مبهم من بودم .........من بودم که سقوط کردم......... ولی جز سکوت فریادی نکردم. جزیره ای برای بر گزاری عروسی در کرواسی ، این جزیره که به شکل قلب انسان است به جزیره عشق معروف است. جزیره «گلزنیک» در دریای آدریاتیک در سرزمین کرواسی واقع شده است و به دلیل اینکه شبیه قلب انسان بوده به جزیره عشق معروف است، این جزیره خالی از سکنه است. این جزیره به نظر میرسد که ۲دیواره بهم چسبیده دارد که روی آنها با دو نواری از درختان پوشانده شده است. صاحب جزیره این کار را انجام داده است تا جزیره را به یک مکان زیبا برای ازدواج تبدیل کند. تنها بودن را زمانی اموختم که بااتش عشقت از بیخ بن سوختم. فکرنمیکردی که من پراز درد باشم در اتش عشقت من کوه غم باشم. بنظرم عشق نزدیکی قلب هاست قلبهای بی دروغ اگه یبار دروغ بگی جای عشق با هوس عوض میشه چون با دروغ نگاه به عشقت بی هدف میشه عاشقی کار هرکسی نیست کار هر خار وخسی نیست. روزگارتلخ است در چشمانم روزها یک رنگند........درگذرگاه دلم سردی دستان حکایت تنهاییست ودرد من پر ز غم رسواییست.......عاشق ان بودم که روز راشب کنم ولی حال دنبال انم که شب رابا که روزکنم.........این است رسم دلهای خسته رسم مرغکان عاشق دلشکسته. گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشاند.چقدر زیباست این لبخندهای بیگاه وچه دوست داشتنی اند این بعضی ها. . .حال که عشقت نيستم بگزار برايت بعضي ها شوم بااين سکوت خيسم. گاهی افروختن یک شمع خیلی زيباترازگریه کردن زیر باران بخاطر کسی است که ارزشی برایش نداری شمع وجودم را اب کرد وقتی با دیگری رفت. اه باید کشید از این تقدیر تلخ از این جدایی های بی حد ومرز ازاین روزگار لعنتی از این دوست دارم های الکی ازاین بودنهای بی اثر ازاین روز های هرروز بدتر ای عشق یار جدیدت مبارک من ماندم وکوچه های بی کسی و این تنهایی که برایم شده عادت زنده ام با کوهی ز غم در دلم هرروز با اشکهایم یادت میکنم در محفلم سرکوی دلم زعشق فریاد میزد دیدمن نیستم برسراب من فریاد غمناک میزد............رودهای بهار ناله میکنند خاک است دلم ازسوز چشمان خیسم باباران نجوای عاشقانه میکنند. سازدلم درمیان گفتن دیگردرقلبم جایت نیست خرد شد سازم باسوزی که داشت سهل باریدن اشکهایم را بهانه کرد باخرد شدنش خواست بگوید دگرکسی نیست تا درتنهایی تو در قلبت ازعشق بگوید...........گاهی که دلم تنگ نگاهت میشود بدان چشمان اشکبارم خاک نگاهت میشود. کلبه دل شدس کلبه احزان چه کنم من واین اه سرد و حسرت بی تو بودن چه کنم هم پایه رودم هم سفره اسمان و همراه باران انقدر میبارم تاقطره ای از من به تو برسد دلم را دام قرار دادی ومرا شیفته خود در لحظه عطش عشق مرا باخنجرخیانت سیرابم کردی سیراب شد این دلم میبینی چطور دربدر این محفلم دنیا به کامت باشد ان دلی که شکستی دائم بیادت باشد این دل بیچاره چکارت کرد که شکستی ان را بس عاشقت بود با تمام حجم سوزشش هیچ اه ودادی نکشید. یادت باشد در دلم سوزی دارد که باهیچ سازی عوض نمیشود دلبر من دلت با کیست باهر که هست خوش بحالش یادش بخیر ان دوستت دارم ها ان سازهای عاشقانه که حال میزند بر قلب من تازیانه. غوغا میکنی وقتی وارد دل کسی شوی تقدیم به تو ای جادو کننده دلها. تبریک دلی شکست که با هرتکه اش دوست دارمهایش تکرارمیشود افسوس نمیتوانی درکم کنی که میسوزد دلم از اه حسرت. باید دلها ر ا رنگ شقایق کرد زندگی زیباست باید ان راتبدیل به حفایق کرد زندگی زیباست نباید شکایت کرد باید با درد دست پنجه نرم کردباید تا رسیدن صدای غمت به عرش اعلی صبر کرد. شاید افروختن ان ناله ها......در میان اه ناله ها...... سوزی سرد باشد در دل معشوقی چومن...... کوهی درد باشد در فردای روز دگر ......همان روز که بود روز جدایی..... روز درد و سزای بینوائی. من برای خودم کوهی ساخنه ام ز غم کوهی زیبا اما با دلی پر زغم خوردن حسرت دگرمعنا ندارد کلبه عشق بی تو معنا ندارد آهم راببین میشنوی من دلم یخ زده بلورقلب کوچکم ز دوریت ترک رده مراببین چقدر سوخته ام دلم راباغم دوخته ام. راه من نابودیست زندگی بی تو در دنیا برای من چه سودیست بی وفا نبودم ولی تو را دیدم بی وفا بودن را اموختم که چگونه رها شدم در میان گرگ ها یادت نره دوست دارم ای بی وفا. سخت است شنیدن یادیدن لحظات بی توبودن همین که بادیگری خوشی شکر من نیستم بنده ناشکر. من در کلبه ام در جزیره عشق نشسته ام روی صندلی چوبینم بادل ازرده غمگینم مینوشم جام زهر را با چشمی گریان و دلی چاک چاک. پلک دلم می پرد وقتی اسمت می اید........اتش میگیرم از ته دل..........سوز دارد نوایت یادم هست........غم هر روز دارد نبودت یادم هست....... بانوای بی نوایی......... میکردم عشق را ز تو گدایی. عشق لحظه های خوبیست که باتو بودن را یادم داد ........در سفره دلت این عشق بود که راهم داد........من ان مرغ عاشق بودم .......که عشق مرا درقلبت جایم داد........جاویدان باشی عشق من.
قالب رايگان وبلاگ پيچك دات نت |